کد مطلب:2656 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:399

معبود یا محراب عبادت
معبود یا محراب عبادت

مسأله ثنویت كه در فصلهای پیش درباره آن سخن گفته شد، مربوط است به كیفیت توجیه بشر از هستی و جهان و آفرینش. فكر ثنوی در مقابل فكر توحیدی است، اعم از توحید ذاتی و توحید افعالی.

تعظیم و تقدیس آتش ربطی به توجیه كلی جهان هستی ندارد و با مسأله توحید ذاتی یا افعالی مربوط نیست؛ این مسأله به توحید در عبادت مربوط می شود.

صورت بحث این است كه قطع نظر از مسأله توحید ذاتی و افعالی و قطع نظر از اینكه زردشتیان از نظر توجیه جهان ثنوی بوده یا نبوده اند، از نظر پرستش چه وضعی داشته اند؟ فرضاً از نظر توجیه جهان و هستی یعنی از نظر توحید در ذات و در خالقیت موحد بوده اند، آیا از نظر عمل یعنی از نظر عكس العمل پرستشی بشر در مقابل پدیدآورنده هستی، روشی توحیدآمیز داشته اند یا شرك آمیز؟

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 223

توحید ذاتی و توحید در خالقیت مستلزم توحید در عبادت نیست. اعراب جاهلیت از آن نظر غالباً موحد بودند: «وَلَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْارْضَ لَیَقولُنَّ اللَّهُ» «1»

اگر از آنها پرسیده شود آفریننده آسمانها و زمین كیست، خواهند گفت: خدا. آنها بتها را خالق و آفریننده نمی دانستند بلكه معبود می دانستند. غالب بت پرستان جهان چنین بوده اند. علیهذا فرضاً آیین زردشتی را از نظر توحید ذاتی و افعالی آیینی توحیدی بدانیم، كافی نیست كه از نظر عبادت و پرستش نیز توحیدی بدانیم.

عبادت زردشتیان از قدیم الایام در آتشكده و در پیشگاه آتش بوده است.

ماهیت این عمل چیست؟ آیا اینها واقعاً اهورامزدا را در حضور آتش می پرستند، یا خود آتش را؟ همچنانكه عرب جاهلیت در عین اینكه می گفت: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ» «2»

اینها شفیعان و وسائط ما در نزد خدا هستند، اقرار داشت كه آنها را می پرستند: «مانَعْبُدُهُمْ الّالِیُقَرِّبونا الَی اللَّهِ زُلْفی » «3»

ما اینها را نمی پرستیم جز برای اینكه ما را به خداوند متعال نزدیك كنند.

آقای دكتر معین می گوید:

«... زردشتیان را نظر به همین تقدیس آتش، ایرانیان مسلمان آتش پرست و آذرپرست خوانده اند، در صورتی كه آتش به منزله خدای ویژه یا رب النوع مستقل نبوده است چنانكه در میان آریائیان پیش از ظهور زردشت بوده، بلكه همان گونه كه كعبه مورد ستایش مسلمانان است آتش نیز مورد توجه مزدیسنان بوده.» «4»

ایضاً می گوید:

«آتش در كمون كلیه موجودات و موالید طبیعت به ودیعت نهاده شده.

جوهر زندگانی بشر و همه جانوران حرارت درونی یا غریزی است. منبع وجود و فعالیت افراد همین آتش است. آتش معنوی در نباتات و جمادات نیز ساری است.

ملای رومی از آن، تعبیر نغز فرموده:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 224

آتش عشق است كاندر نی فتاد جوشش عشق است كاندر می فتاد

آتش است این بانگ نای و نیست باد هر كه این آتش ندارد نیست باد»

آقای دكتر معین در این گفتار خود دچار همان اشتباهی شده است كه قبلًا به آن اشاره كردیم. ایشان «شرك در عبادت» را با «شرك در خالقیت» اشتباه كرده اند، خیال كرده اند كه لازمه شرك در عبادت این است كه آن چیزی كه پرستش می شود در نظام آفرینش از نظر خلق و ایجاد مقامی داشته باشد و چون زردشتیان چنین مقامی در نظام آفرینش برای آتش قائل نبوده اند پس مشرك نبوده اند. اگر چنین است پس اعراب جاهلیت نیز مشرك نبوده اند، زیرا آنان نیز جز اینكه عملی كه باید برای خدا صورت گیرد (یعنی نماز و قربانی) برای بتها انجام می دادند كاری نمی كردند. آنها هرگز بت هبل یا عُزّی و غیره را رب النوع مستقل نمی دانستند. اشتباه دیگر ایشان این است كه اگر چیزی وجودش خیلی مفید بود مانعی ندارد بشر او را پرستش كند.

مقایسه تقدیس آتش با توجه حین نماز به سمت كعبه، مقایسه غلطی است. هیچ مسلمانی هر چند عامی باشد، آنگاه كه به سوی كعبه برای نماز می ایستد در خاطرش خطور نمی كند كه می خواهد با این عمل كعبه را تعظیم و تكریم و تقدیس كند. اسلام كه كعبه را قبله نماز قرار داده به این معنی نیست كه مردم در حین نماز كعبه را تقدیس كنند و لهذا در ذهن هیچ مسلمانی تقدیس كعبه خطور نمی كند. از این جهت درست مثل این است كه به مسلمانان می گفتند هنگام نماز همه رو به نقطه جنوب بایستید كه مفهومی جز این كه در حین عبادت همه وضع واحدی داشته باشند ندارد. هرگز در دین اسلام كوچكترین اشاره ای به این مطلب نیست كه خداوند با كعبه و مسجد الحرام یك ارتباط خاص دارد، بلكه عكس آن تعلیم داده شده است. قرآن كریم صریحاً می فرماید: «فَایْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» «1»

و اگر به كعبه گفته می شود «بیت» از آن جهت است كه هر معبدی «بیت اللَّه» است. پس رو به كعبه ایستادن تنها مبتنی بر یك حكمت و فلسفه اجتماعی است؛ آن حكمت این است كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 225

اولًا مسلمانان از لحاظ جهتی كه در حین انجام عمل عبادت انتخاب می كنند یكی باشند، تفرق و تشتت نداشته باشند، ثانیاً نقطه ای كه برای وحدت انتخاب می كنند همان جا باشد كه اولین بار در جهان برای پرستش خدای یگانه ساخته شد كه این خود نوعی احترام به عبادت خداوند یكتاست.

عبادت زردشتیان به اقرار خودشان و خود آقای دكتر معین، تقدیس و تعظیم خود آتش است. چگونه ممكن است تعظیم و تقدیس آتش عبادت اهورامزدا محسوب شود؟.

عبادت در قاموس معارف اسلام مفهوم وسیعی دارد. هر نوع طاعتی كه از طاعت خدا سرچشمه نگیرد، خواه اطاعت نفس امّاره و یا اطاعت انسانهای دیگر، شرك محسوب می شود. البته این گونه شركها مراتب ضعیف شرك است و مستلزم خروج از حوزه اسلام نیست، ولی اعمالی كه به «قصد انشاء عبادت» و اظهار عبودیت انجام می گیرد، یعنی اعمالی كه هیچ مفهوم و معنی ای ندارد جز تقدیس و تنزیه كامل طرف و اظهار عبودیت نسبت به او از قبیل ركوع و سجود و قربانی و غیره، به هیچ وجه برای غیر خدا جایز نیست، نه برای پیغمبر و امام و نه برای فرشته و یا چیز دیگر. این اعمال اگر برای غیر ذات احدیت صورت گیرد شرك است، اعم از اینكه با عقیده توحیدی یعنی توحید در ذات و در صفات و در خالقیت توأم باشد یا نباشد.

این مطلب نیازمند به توضیح است: هر توجه یا خضوع نسبت به چیزی عبادت نیست. خضوع نسبت به چیزی اگر جنبه تقدیس پیدا كند عبادت است. توضیح اینكه اگر اظهار خضوع انسان صرفاً به قصد و عنوان «خود كم بینی» و «خود كم نشان دادن» باشد تواضع و فروتنی است، و اما اگر اظهار خضوع به قصد و عنوان محترم شمردن دیگری باشد، آن تعظیم و تكریم است. هیچیك از تواضع و تعظیم عبادت نیست. فرق تواضع و تعظیم در این است كه مفهوم و معنی تواضع اعلام كوچكی خود است و مفهوم و معنی تعظیم، اعلام عظمت و احترام دیگری است.

و اما اگر خضوع انسان در برابر چیزی به عنوان تقدیس و تنزیه و اعلام مبرا بودن آن چیز از نقص باشد، این عبادت است و برای غیر خدا جایز نیست، چون تنها موجودی كه مبرا از نقص است و شایسته تقدیس است ذات احدیت است.

تسبیح و تقدیس دو گونه است: لفظی و عملی. تسبیح لفظی به این است كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 226

انسان با یك جمله لفظی معبود خود را تقدیس كند. مثلًا كلمه «سبحان اللَّه» و همچنین كلمه «الحمد للَّه» كه جمیع حمدها را به خدا اختصاص می دهد و او را فاعل حقیقی همه نعمتها و منشأ همه خیرات و بركات و كمالات اعلام می كند و همچنین كلمه «اللَّه اكبر» كه خدا را برتر از هر چیز كه در تصور آید و بلكه برتر از توصیف اعلام می كند، تسبیح و تقدیس لفظی است. این گونه كلمات جز درباره ذات اقدس احدیت جایز نیست، خواه ملك مقرّب و یا نبی مرسل باشد. نظیر این جمله هاست جمله «لاحول ولا قوّة الّا باللَّه».

و اما تقدیس عملی این است كه انسان عملی انشا كند كه مفهوم آن عمل قدوسیت آن موجودی است كه آن عمل برای او صورت می گیرد، از قبیل ركوع و سجود و قربانی. البته عمل مانند لفظ صراحت ندارد؛ ممكن است همین اعمال به قصد تعظیم صورت گیرد و در این صورت عبادت نیست و خود عمل هم مقدس شمرده نمی شود یعنی یك عمل عادی است، ولی اعمالی كه در مقابل بت و یا آتش و غیره صورت می گیرد جنبه تقدس پیدا می كند، زیرا به قصد تقدیس آنها صورت می گیرد. آنچه فطری بشر است «تقدیس» است. انسان بالفطره می خواهد در برابر یك موجود منزه از نقص و آراسته به كمال بایستد و او را تقدیس و تنزیه نماید.

تقدیس چون از یك حس فطری سرچشمه می گیرد و غریزه ستایش كمال مطلق است كه انسان را وادار به این عمل می نماید، خواه ناخواه با نوعی اعتقاد به استقلال شی ء مورد تقدیس به طور مستشعر و یا غیرمستشعر توأم است، ولو به صورت خطای در تطبیق. به عبارت دیگر، عبادت و تقدیس چون از یك حس غریزی سرچشمه می گیرد، لزومی ندارد كه انسان در مرحله شعور ظاهر واقعاً معتقد به شایستگی و مبرا بودن از نقص و استقلال ذاتی یا فعلی آن معبود باشد.

آری این است معنی تقدیس، و این است فرق تقدیس و تواضع و همچنین فرق تقدیس و تعظیم ساده و همچنین فرق تقدیس و توجه و قبله قراردادن. آنچه زردشتیان در مورد آتش انجام می دهند تقدیس است نه تواضع و نه تعظیم ساده و نه قبله قرار دادن. تقدیس و تنزیه بودن یك عمل كافی است برای اینكه عبادت شمرده شود، خواه توأم با اعتقاد صریح به مقام ربوبیت مطلقه و یا رب النوعی باشد و یا نباشد.

گذشته از این، بر خلاف ادعای آقای دكتر معین زردشتیان برای آتش مقامی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 232 معبود یا محراب عبادت ..... ص : 222

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 227

كمتر از رب النوع قائل نبوده و نیستند؛ برای آتش روحانیت و تأثیر معنوی و قدرت ماوراء الطبیعی قائل بوده و هستند. قبلًا نقل كردیم كه در اوستا «آذر ایزد» پسر اهورامزدا خوانده شده است. كریستن سن می گوید:

«آتش در این آیین مهمتر از سایر عناصر بوده است.» «1»

در پاورقی می گوید:

«عقیده هرتل در یك سلسله مقالاتی كه تحت عنوان «منابع و تحقیقات هند و ایرانی» نوشته است این است كه ... ایرانیان عنصر آتش را در عالم صغیر و كبیر نافذ می دانستند.»

و سپس خودش چنین اضافه می كند:

«به عقیده ما آنچه هرتل گوید خالی از حقیقتی نیست.»

خود آقای دكتر معین درباره آتشكده «آذر برزین مهر» كه یكی از سه آتشكده بزرگ و اصلی باستان بوده می گوید:

«در فصل 17 بندهش، بند 8، آمده: آذر برزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده «پناه جهان» می بود تا زرتشت انوشه روان دین آورد، گشتاسب دین پذیرفت، آنگاه گشتاسب آذر برزین مهر را در كوه ریوند كه آن را پشت و پشتاسپان خوانند فرو نهاد.» «2»

ایضاً درباره همین آتش از خرده اوستا چنین نقل می كند:

«از یاوری این آتش است كه كشاورزان در كار كشاورزی داناتر و تخشاتر و پاكیزه تر (شستك جامه تر) هستند و با این آتش بود كه گشتاسب پرسش وپاسخ كرد.» «3»

درباره «آذر فرنبغ» كه یكی دیگر از آتشكده های اصلی بوده است می گوید:

«این آتشكده به موبدان اختصاص داشته است. در تفسیر پهلوی بند پنجم، آتش بهرام، نیایش (خرده اوستا) آمد: نام این آذر فرنبغ است و این آتشی است كه نگهبانی پیشه پیشوایی (اتربانی نگهداری آتش) با اوست و از یاوری این آتش است كه دستوران و موبدان، دانایی و بزرگی و فر دریافت

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 228

كنند و این آتش است كه با دهاك (ضحاك) پیكار كرد.» «1»

در فصل 17 بندهش درباره «آذر گُشْنَسْب» كه سومین آتشكده بزرگ و اصلی است، طبق نقل خود آقای دكتر معین در كتاب مزدیسنا و ادب پارسی چنین آمده است:

«آذر گشنسب تا هنگام پادشاهی كیخسرو هماره پناه جهان بود. وقتی كه كیخسروب دریاچه چچست را ویران كرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست، سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید، به طوری كه او توانست بتكده را ویران كند. در همان محل در بالای كوه اسنوند دادگاهی (معبدی) ساخت و آذر گشنسب را فرو نشاند.» «2»

ایضاً از بندهش درباره همین آتش نقل می كند:

«یكی از سه شراره مینوی بوده كه به جهان خاكی برای امداد جهانیان فرود آمده، در آذربایجان قرار گرفت.» «3»

فردوسی در داستان رفتن كیكاوس و كیخسرو به آتشكده آذرگشسب می گوید:

بباشیم در پیش آذر بپای مگر پاك یزدان بود رهنمای

به جایی كه او دارد آرامگاه نماید نماینده داد راه

كدام طایفه از طوایف بت پرستان برای ارباب انواعی كه قائل بودند، بیش از این قدرت معنوی و ماوراء الطبیعی قائل بوده اند؟.

در مجله «هوخت» ارگان انجمن زردشتیان تهران، مقاله ای به قلم «موبد اردشیر آذرگشسب» تحت عنوان «رد اتهامات» نوشته شده و ادعا شده است كه زردشتیان هیچ گاه آتش پرست نبوده و نیستند. در آن مقاله می نویسد:

«ما با آوردن آیاتی از كتابهای آسمانی ثابت خواهیم كرد كه خداوند تبارك و تعالی خود نورالانوار و منبع فروغهای گوناگون است و زردشتیان با روآوردن به سوی آتش و نور در حین ستایش، در حقیقت به وسیله نور با خدای خود راز و نیاز می نمایند و از او استمداد می جویند. و این موضوع

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 229

یعنی روآوردن به سوی نور هنگام پرستش اهورامزدا به هیچ وجه به یكتاپرستی آنها خللی وارد نمی سازد، كمااینكه پیروان سایر مذاهب نیز در حین خواندن نماز رو به سوی قبله می كنند و كسی آنها را بدین سبب خاك پرست یا خاج پرست نمی خواند و نمی داند.»

آقای موبد اردشیر آذرگشسب، سپس ضمن اینكه از آتش به عنوان عنصر مقدس یا عنصر شریف یاد می كند، به ذكر فواید آتش كه بر همه روشن است می پردازد و آنگاه می گوید:

«در هرحال همه این پیشرفتها برای انسان اولیه تنها با كمك آتش سرخ و سوزان میسر گردیده بود، و در این صورت او حق داشت كه برای آن ارزش و احترامی زیاد قائل شود و آن را یك پیك آسمانی بداند كه برای كمك او از آسمانها به زمین فرود آمده است، و برای آن معابد بسازد و یا آن را در اجاق خانه خود پیوسته مشتعل نگه دارد و مانع ازبین رفتن وخاموشی آن گردد.» «1»

در جواب آقای موبد اردشیر آذرگشسب عرض می كنیم كه آری خداوند متعال نورالانوار است، اما نه به این معنی كه ما اشیاء را به دو قسم تقسیم كنیم: نورها و ظلمتها، و خداوند را تنها نور آن نورها بدانیم نه نور ظلمتها. خداوند نورالانوار است به معنی اینكه هستی مساوی نور است و ظلمت مساوی عدم، پس خداوند نور همه چیز است: «اللَّهُ نورُالسَّمواتِ وَالْارْضِ» «2»

. در این جهت نور حسی از قبیل آتش و آفتاب و چراغ با سنگ و كلوخ تفاوت نمی كند. چنین نیست كه اگر رو به سوی آتش كنیم به سوی خدا روآورده ایم و اگر رو به سوی خاك كنیم رو به سوی نورالانوار نیاورده ایم.

ایشان می گویند:

«زردشتیان به وسیله نور با خدای خود راز و نیاز می نمایند.»

من می گویم: ولی یكتاپرستی این است كه انسان آنگاه كه رو به سوی خدا می آورد، هیچ چیز را وسیله و واسطه روآوردن قرار ندهد: «وَ اذا سأَلَكَ عِبادی عَنّی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 230

فَانّی قَریبٌ» «1»

. در روآوردن به سوی خدا لزومی ندارد و نبایست چیزی را وسیله و واسطه قرار داد.

آری، پس از آنكه آدمی به خدا روآورد و خدا را شناخت، در مرحله بعدی به اولیای خدا از آن جهت كه اولیای خدا و پرستندگان خدا وفانی فی اللَّه اند و مراحل عبودیت را طی كرده اند، رو می آورد. در این مرحله است كه آنها را وسیله استغفار و دعا قرار می دهد؛ یعنی از آنها كه بندگان صالح خدایند و در جهان دیگر زنده اند استمداد می كند كه از خداوند بخواهند كه فی المثل به قلب او روشنی عنایت فرماید، گناهانش را به لطف و كرم خود ببخشاید.

این استمداد از آن جهت رواست كه طرف، یك موجود زنده و حیّ مرزوق است و مراتب قرب را با قدم عبودیت پیموده است و می تواند بهتر از ما مراتب تذلّل و عبودیت را انجام دهد و به همین جهت از ما مقرّبتر است. ما مسلمانان در زیارت رسول اكرم صلی الله علیه و آله چنین می خوانیم:

«اللَّهُمَّ انّی اعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِالشَّریفِ فی غَیْبَتِهِ كَما اعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِ وَاعْلَمُ انَّ رَسولَكَ وَ خُلَفائَكَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ احْیاءٌ عِنْدَكَ یُرْزَقونَ، یَرَوْنَ مَقامی وَ یَسْمَعونَ كَلامی وَ یَرُدّونَ سَلامی.».

یعنی: خدایا من احترام صاحب این محل را پس از وفات، همان می دانم كه در زمان حیات داشت. من می دانم كه پیامبر تو و جانشینانی كه تو برگزیدی، همه در پیشگاه تو زنده و مرزوقند، مرا در جایگاهم می بینند، سخنم را می شنوند، سلامم را پاسخ می گویند.

در آخر همین زیارت چنین می خوانیم:

«اللَّهُمَّ انَّكَ قُلْتَ: «وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمْوا انْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَروا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً.» «2» وَانّی اتَیْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنوبی وَ انّی اتَوَجَّهُ بِكَ الَی اللَّهِ رَبّی وَ رَبِّكَ لِیَغْفِرَلی ذُنوبی.».

یعنی خدایا تو در كلام مجیدت به پیامبرت گفتی: «اگر آنان آنگاه كه به خود ستم می كنند نزد تو بیایند و از خداوند طلب آمرزش كنند و پیامبر نیز

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 231

برای آنها طلب آمرزش كند، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.»

سپس خطاب به رسول اكرم صلی الله علیه و آله می گوییم: ای پیامبر عزیز! من آمده ام نزد تو در حالی كه از خداوند آمرزش می طلبم و در حالی كه از گناه گذشته ام پشیمانم. من به وسیله تو كه بنده صالح خدا هستی و می توانی برای من دعا و استغفار كنی، به سوی خدا كه هم پروردگار من است و هم پروردگار تو روآورده ام تا (در اثر استغفار من و استغفار تو) گناهان مرا بیامرزد.

توسل و توجه به اولیای خدا چون به این صورت و به این شكل است شرك نیست، بلكه عین عبادت خداوند است.

اما مسأله كعبه و قبله كه آقای موبد اردشیر آذرگشسب طرح كرده اند، قبلًا درباره اش بحث شد و معلوم شد قیاس گرفتن تقدیس آتش با رو به كعبه ایستادن در حین نماز و عبادت خدا قیاس مع الفارق است.

آقای موبد اردشیر می گوید:

«چون آتش اینهمه فواید برای انسان داشته و دارد، پس انسان حق دارد كه برای آن ارزش و احترام زیاد قائل شود.»

جان كلام همین جاست. اتفاقاً بعثت انبیا برای این است كه بشر را به سرچشمه خیرات و بركات و نعمات آشنا كنند، «دیده ای به او بدهند سبب سوراخ كن». انبیا آمده اند كه بشر را از سبب متوجه مسبِّب الاسباب كنند، انبیا آمده اند كه به بشر بفهمانند: «الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» یعنی تمام سپاسها و ستایشها اختصاص دارد به ذات اقدس الهی كه پروردگار تمام جهانهاست.

بعلاوه، مگر تنها آتش پیك آسمانی است كه برای كمك بشر از آسمان به زمین آمده است؟ اگر مقصود از آسمان این جوّی است كه بالای سر ماست، هیچ عنصری از آنجا نیامده است، اگر هم آمده باشد پیك مخصوص الهی نیست، و اگر مقصود از آسمان، جهان غیب و ملكوت است، همه چیز از آسمان آمده است و همه چیز پیك آسمانی است، اختصاص به آتش ندارد:

«وَ انْ مِنْ شَیْ ءٍ الّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ مانُنَزِّلُهُ الّا بِقَدَرٍ مَعْلومٍ.» «1»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 232

هیچ چیزی نیست مگر آنكه خزانه های آن نزد ماست و فرود نمی آوریم مگر به اندازه معین.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 236 مراسم و تشریفات ..... ص : 232

مراسم و تشریفات

تقدیس و تعظیم و یا پرستش آتش به این سادگیها نیست، تشریفات عجیب و شنیدنی دارد. ما قسمتی از این تشریفات را از كتاب مزدیسنا و ادب پارسی كه از این مراسم و لااقل از اصل تقدیس و تعظیم آتش دفاع می كند نقل می كنیم، و البته در سایر كتب نیز می توان آنها را یافت و امروز هم این مراسم و تشریفات در میان اقلیت زردشتی معمول است.

در این كتاب چنین آمده است:

«در آیین مزدیسنا، مانند دین كاتولیك مسیحی و برخلاف اسلام آلات و ادوات فراوان و تشریفات بسیار معمول است. این تشریفات در مورد آتشكده ها نیز مجری است: آتشگاه را در محلی قرار می دهند كه اطراف آن حتماً باز باشد. در هر آتشكده كانون ویژه ای برای برافروختن آتش هست كه جز «آتربان» (موبد نگهبان آتش) احدی حق ورود بدان ندارد.

آتربانان كه به سوی آتش می روند «پنام» (دهن بند) بر روی می بندند تا از دم ایشان آتش مقدس آلوده نگردد. در سمت راست مقر آتش، اتاقی است وسیع و چهارگوشه كه به قسمتهای متعدد و مساوی تقسیم شده، و هر یك را برای وظیفه ای معین اختصاص داده اند. این اتاق را «یزشن گاه» (محل انجام تشریفات عبادت) می نامند ... در شریعت زردشت این قاعده مقرر بود كه آفتاب بر آتش نتابد «1» و بنابراین سبك جدیدی در ساختمان آتشكده معمول شد: اتاقی معمولًا تاریك در وسط می ساختند كه مكان افروختن آتش در آتشدان بود ... به نسبت درجاتی كه در قاعده دودمانی ایرانیان قدیم موجود بود، آتشهای مختلفی وجود داشت از قبیل «آتش

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 233

خانه» و «آتش قبیله» یا «قریه» (آذران) و «آتش بلوك» یا ایالت. محافظ آتش خانه «مانبذ» نام داشت، و برای نگهبانی آتش دو تن روحانی، و برای حراست آتش ورهران (آتش بلوك) هیأتی از روحانیان تحت ریاست یك موبد مأمور بودند ... یكی از نسكهای اوستا ی ساسانی موسوم است به «سوزگر» و در آن تفصیلی در باب پرستش آتش مخلوط به چند قصه مسطور است: آتشكده پر از بوی كندر و دیگر مواد معطر بود. یك تن روحانی برای اینكه از نفس خود آتش را نیالاید دهان بندی بسته و آتش را با قطعات چوبی كه با مراسم مذهبی تطهیر شده بود مشتعل نگاه می داشت. این چوب غالباً از نباتی موسوم به «هذانه اپتا» بود. باری، آن روحانی دم به دم به وسیله دسته چوبی كه برسمه (برسم) می خواندند و مطابق آداب خاص بریده می شد آتش را به هم می زد و مشتعل می داشت و ادعیه معینی را تلاوت می كرد. سپس روحانیون «هئومه» (هوم) «1» نثار می كردند. در اثنای تلاوت ادعیه یا سرودن اوستا روحانیان شاخه نبات «هئومه» را پس از تطهیر در هاون می كوبیدند ... در «یزشن گاه» (محل انجام تشریفات عبادت) آلات و ادوات ذیل كه هر یك به جهت منظور خاصی به كار برده می شود موجود است:

1 و 2. هاون و دسته هاون كه به منزله ناقوس مسیحیان است و اكنون به همان منظور به كار برده می شود ولی در اصل برای فشردن «هوم» (گیاه مقدس) استعمال می شد.

3. برسم كه اساساً از شاخه های تر چوبهای مقدس مانند انار تهیه می شد ولی امروز آن را از فلز نقره یا برنج می سازند.

4. برسمدان.

5. برسمچین كه كاردی است كوچك.

6. چند جام برای هوم و پراهوم و آب مقدس.

7. چند پیاله كوچك به نام طشت نیز برای هوم و پراهوم (طشت نه سوراخه).

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 234

8. ورس كه ریسمانی است كوچك كه از موی گاو بافته می شود و شاخه های برسم را با آن به هم می پیوندند.

9. سنگ بزرگی به نام «ارویس گاه» كه چهارگوشه بوده و آلات مزبور را روی آن می چینند.» «1»

ایضاً می گوید:

«در فرهنگهای فارسی آمده: برسم شاخه های باریك بی گره باشد به مقدار یك وجب كه آن را از درخت هوم ببرند و آن درختی است شبیه درخت گز و اگر هوم نباشد درخت گز و الّا درخت انار، و رسم بریدن آن چنان است كه اول كاردی كه دسته آن هم آهن باشد و آن را برسمچین خوانند پادیاوی كنند یعنی پاكیزه بشویند و آب كشند پس زمزم نمایند، یعنی دعایی كه در وقت عبادت آتش و بدن شستن و چیزی خوردن می خوانند بخوانند و برسم را با برسمچین ببرند.» «2»

آنگاه می گوید:

«در مراسم كنونی زرتشتیان ایران هنگامی كه موبد به خواندن نیایش مشغول است، موبد دیگر مراقب آتش است و شاخه های مورد را كه در برسمدان نهاده اند برمی دارد و می گرداند و دست به دست می دهد و دوباره بر جای می گذارد.»

ایضاً می گوید:

«دارمستتر در زند اوستا ی خود می نویسد: دو قسم آتشكده موجود است.

معابد بزرگ را «آتش بهرام» می نامند، معابد كوچك را «آدران» یا «آگیاری» خوانند. در بمبئی (هندوستان) سه آتش بهرام و در حدود صد آگیاری موجود است. فرق بین آتش بهرام و آدران اساساً در چگونگی آتش و سپس در اصل و طرز تهیه آن می باشد. تهیه آتش بهرام یك سال به طول می انجامد و آن از سیزده قسم آتش مختلف تشكیل می شود و در خود جوهر آنها را كه به منزله روح همه آتشها می باشد تمركز می دهد. تهیه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 235

و تصفیه این آتشها مستلزم تشریفات مختلف است كه در «وندیداد» (یكی از اجزای اوستا ی ساسانی) توضیح داده شده است. طبق سنت زردشتیان هر یك از حوزه های بهدینان باید آتش بهرام داشته باشد. بعضی دستوران (روحانیان زردشتی) معتقدند كه فقط یك آتش بهرام باید باشد، چه آن شاه است و چند پادشاه در اقلیمی نگنجند ... وی چون شاه است «اریكه» ای لازم دارد، بدین منظور شش قطعه چوب صندل را دو به دو منظم كرده روی یكدیگر به شكل اریكه ای پله دار قرار می دهند.» «1»

آری، این است قسمتی از مراسم و تشریفات تعظیم و تقدیس آتش در میان زردشتیان. من فعلًا كاری ندارم كه این عملیات از نظر توحیدی چه وضعی دارد؛ آیا شرك است یا توحید؟ بت پرستی است یا خداپرستی؟ اما مایلم تو خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره این مراسم بیندیشی، ببینی خرافی تر از اینها هم كاری در جهان هست؟ آن وقت مقایسه ای كن اینها را با عبادات اسلامی: با نماز اسلام، با اذان اسلام، با جمعه و جماعت اسلام، با حج اسلام، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام، با مضامین اذكار و اوراد و تسبیحها و تحمیدهای اسلامی. آنگاه ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا! و سپس ببین آیا مردم ایران حق داشتند كه با آشنا شدن با تعلیمات اسلامی یكباره به همه اینها پشت كردند یا نه؟.

در خاتمه این بحث بد نیست ناله یك جغد را در اینجا منعكس كنیم و به عموم خوانندگان ارزش این ناله ها را بفهمانیم.

ابراهیم پورداود درباره آتشكده شهر نوساری هندوستان كه به نام ایرانشاه معروف است و از نوع آتشهای بهرام است كه تفصیلش را خواندید، می گوید:

«در سنت پارسیان است كه آتش بهرام را مهاجرین از ایران با خود آوردند.

شاید هم درست باشد، چه غالباً در تاریخ طبری و مسعودی می خوانیم كه ایرانیان از بیم آن كه آتش به دست دشمنی افتد و خاموش شود، در وقت شكست آن را «2» با خود برداشته به جای دورتر فرو می گذاشتند. هرچند كه به تدریج آتشكده های باشكوه ایران خاموش و به مسجد تبدیل یافت، ولی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 236

تا حدی كه ممكن بود در نگهداری آن كوتاهی نكردند. یزدگرد سوم پس از شكست نهاوند، خود بشخصه آتش مقدس ری را كه مخصوصاً محترم شمرده می شد برگرفته به مرو برد. اگر هم «ایرانشاه» پس از ورود مهاجرین در «سنجان» در سال 716 برپاشده باشد باز 1230 سال از عمرش می گذرد و هماره پریشانی و سرگشتگی خواستارانش را در كشور بیگانه نگران بود، ولی در كشاكش روزگار رنگ سرخ خویش نباخته، یاران را با زبان گرم به پایداری و دلگرمی پند همی داد. پس از شكست سنجان در جایی كه بیشتر اقامت نموده نوساری است كه مدت 235 سال در آنجا بود. فقط دو سال، از سال 1733 تا 1736 در سورت (خاموشی و سردی) به سر برد ... اینك 204 سال است كه در این ده استقرار یافته است.

هزاران تن زردشتی از دستور و موبد و هیربد و بهدین دور آن را گرفته اند.

زرتشتیان ایران و پارسیان هندوستان نیز به زیارت آن می روند. مخصوصاً ماههای اردیبهشت و آذرماه اوقات زیارت آنجاست. از سرای این «ایران خدیو» (یعنی آتشكده ایرانشاه) در بامداد و نیمروز و شام سرود اوستا از موبدان سفیدپوش بلند است. ایرانشاه با صدها خدّام خود یادآور آتشكده های شیز و ری و استخر با فرّوشكوه ساسانیان است.» «1»

هیچ كس باور می كند كه در این قرن مردی كه مدعی مقام استادی دانشگاه است، تا این حد تجاهل كند؟ نمی دانم جهالت است یا تجاهل؟ اما روی استعمار سیاه با دست پروردگانش.